در دهه 1970 "ابینایا واسودیو" یک پستچی یتیم و خوش‌بین، اهالی روستای کریشنگیری را همچون خانواده‌ای بزرگ می‌داند. اما وقتی اتفاقاتی نگران‌کننده برای عزیزانش رخ می‌دهد، او با عزمی راسخ تصمیم می‌گیرد حقیقت را کشف کند و ...

پس از یافتن پدرشان در حال مرگ، دو برادر با ناباوری متوجه می‌شوند که چیزی در وجود او هنوز زنده است. روزی که قرار بود صرف عزاداری شود، به هرج‌ومرجی کامل بدل می‌گردد، چرا که این دو سعی دارند تا جای ممکن بی‌سر و صدا مراسم خاکسپاری را انجام دهند. در جریان این تلاش، آن‌ها مجبور می‌شوند با رابطه پرفرازونشیب خود روبه‌رو شوند و با واقعیت پدرشان مواجه گردند و ...